ناز ترمهناز ترمه، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ترمه دختر ابریشمی

سونوگرافی NT

من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه چه کسی پشت درختان است؟ هیچ، می‌چرد گاوی در کرت ظهر تابستان است سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است... (سهراب سپهری) نی نی گولوی قشنگِ مااا.... دیشب خیلی مضطرب بودم و اصلاً نتونستم خوب بخوابم . تا صبح کلی خداخدا کردم که نتیجه سونوگرافی خوب باشه ...انگار نگرانی های من تمومی ندارن .. صبح خیلی زودتر از زمان وقت سونوگرافی از خونه رفتم بیرون . طبق معمول سونوگرافی خیلی شلوغ بود و خانم دکتر تازه ساعت 11 اومدند مطب !! ساعت 12/30 وقت من بود و رفتم داخل ...عزیز دلم باورم نمی شد که یک موجود زنده و کوچولو این همه توی دل من شیطوون...
15 تير 1393

پایان سه ماهگی

عشقِ زندگی ِ من و محمد .... به لطف خدای مهربون و عشقِ ناب و بی چون و چرایِ تو ، من خوبم ....خیلی خوبم ....روزهای گرم و کشدار تابستون شروع شده ، دلتنگی بیشتر از همیشه توی تار و پود وجودم موج میزنه ....دلتنگی بخاطر بی خبری از تو عزیز دلم ....اما من خوبم چون تو رو دارم ، قدرت بیکران آسمون و دارم و دوستانی که قلبشون نسبت به من سرشار از لطف و مهربونیه و خانواده ای که دوستمون دارن و حمایتمون می کنن ....از همه مهمتر پدر نازنینت و دارم که تلاش بی وقفه اش برای زندگیمون دلگرم کننده است ....با تمام خستگی هایی که دارد آرام است چون دِلش به وجود تو خوش است عزیز دل مادر .... برایت می نویسم از اولین جفت جورابی که با پدرت از فروشگاه شهروند با عشق...
10 تير 1393

نگرانی های من

نی نی گولوی عزیزم .... در حالی برایت می نویسم که ساعت از 2 نیمه شب هم گذشته و من بی خوابم و آشفته .... این روزها مدام به تو فکر می کنم و با خودم می گویم کاش یک دستگاه سونوگرافی در خانه داشتم و از وضعیت تو مطلع می شدم ..... وقتی تو را به دست خداوند سپرده ام پس نباید نگران چیزی باشم ولی خوب باز هم نگرانت میشم ....شاید مادر بودن یعنی همین نگرانی های گاه و بی گاه !!! عزیزکم ... امشب مهمون داشتیم خاله نجمه جوون کلی زحمت کشیده بود . برامون لوبیا پلو و یه آش خوشمزه درست کرده بود و آورد .... ترنم هم مدام می گفت خاله میشه اسم نی نی تو بزاری پروانه !!!! دوستت دارم عزیزکم 2 تیر 93 - پاسی از شب ...
2 تير 1393

خرید اولین لباس بارداری

نی نی گولوی نازنینم .... روزها را سپری می کنم تا زودتر به تو برسم ....ویار همچنان امانم را بریده و متاسفانه از خیلی از علایقم متنفر شده ام ...امید دارم زودتر این دوران سخت بگذره عزیز دلم شلوارهایم دیگه اندازه م نیستن و این نشونه خوبی از روند سلامت و رشد تو هستش و از این بابت خدا رو شاکرم ....بابایی این روزها دوست دارد برایم لباس بارداری بخرد ولی من با حال و روزی که دارم تمایلی به بیرون رفتن از خونه ندارم ...ولی برای اینکه دلش و باز نشکونم باهاش رفتم خیابون مفتح تا لباس بارداری بخرم ولی با دیدن اون همه لباس و رنگ ویارم عود کرد و حالم بد شد و گلاب به روت نهایتاً برای اینکه ذوق بابایی رو کور نکرده باشم یک بلوز و شلوار خریدم که بابا...
31 خرداد 1393

تب فوتبال و جام جهانی

برای تو می نویسم کوچولوی دوست داشتنی من و بابایی ... این روزها ، روزهای خاصی برای کشور و مردممون هست چون ایران تونسته به جام جهانی 2014 برزیل راه پیدا کنه . بنابراین این روزها تب فوتبال همه رو گرفته و مردم مشتاقانه فوتبال رو دنبال می کنند . امشب اولین بازی ایران با کشور نیجریه هستش و بابایی ت مشتاقانه داره فوتبال و دنبال می کنه . مامی شکموت هم که این روزها ویار بدی داره از فرصت استفاده کرد و به بهانه فوتبال کلی تخمه شور خوردم که بعد از این همه بی اشتهایی واقعااااا چسبید ... عزیز دل مامی ، تنها آرزویم برای تو شادی است و این شاد بودن رو برات فراهم می کنم ....ورزش می تونه آدم و همیشه شاد و سرحال نگه داره و امیدوارم ورزش یکی از علا...
26 خرداد 1393

درد و دل با نی نی تو دلی

نی نی مثل گلم .....شادی بخش زندگی ما .... برای تو می نویسم .... در تمام این مدت ، دل بهم خوردگی ، خواب آلودگی ، و تنفر از همه مواد قابل خوردن و آشامیدن از اساسی ترین مشکلاتم بودند . بابا محمد عزیز رو در همه روزهای مشکلم شانه به شانه ام می دیدم اما خستگی اش هم برای من قابل درک هست ....کار و تلاش محمد مهربانم و پا به پای آن پیش بردن خانواده کوچکمان از هر نظر به عهده اوست . مخصوصاً الان که من با این شرایط " ویار " نمی تونم سرکار برم و کمک حالش باشم ....خدا به وجودش برکت و سلامتی بده  راستی این و هم باید بدونی که پدرت انسان شریف و مهربانی است و آدمهای زیادی دوسش دارن و براش احترام قائلن . آخه بابایی بهترین شغل دنیا رو ...
24 خرداد 1393

نیمه شعبان

اگر عنایتی بر این گدا کنی چه می شود مس ِ وجود جان ِ من طلا کنی چه می شود ای مولای زمان ای امام زمان مهدی جان .....این روزها بیشتر به یاری و کمک شما نیاز دارم با این همه گناه و معصیت ، باز به سوی خودت اومدم تا دست یاری بگیرم .... حالا که پروردگارم من و محمد و لایق امانت داری دیده ، خودتون کمک کنید تا فرزندی سالم و صالح و شایسته داشته باشم ... الهی آمین 23 خرداد 93 - میلاد با برکت امام زمان   ...
23 خرداد 1393

تصویر ذهنی از کودک خفته در بطنم

مسافر عزیز ما .... برای تو می نویسم .... آرزو دارم که کودک خفته در بطنم سالم باشد و باهوش . و بهترین صفات را از ژن های پدر و مادرش به ارث ببرد . مدام در ذهنم تصورت می کنم عزیز دلم .....دوست دارم اگر هدیه خداوندی یک پرنسس بود ، موهای بور و فرفری با چشمان درشت و روشن و لبان کوچولو قرمز داشته باشه و اگر هدیه خداوندم یک شازده پسر بود ، موهای لخت و مشکی با چشمان درشت و تیره و لُپ های قلمبه داشته باشه بهرحال مطمئنم که هدیه خداوندم هر چه باشد زیباست و ارزشمند ....و در نهایت من فقط امانت دارش خواهم بود ... خدایا فقط دلم می خواد سالم باشه و باهوش ... خالق زیبایی ها خودت من و محمد و نی نی در راه و یاری ده .... 22 خرداد 93 ...
22 خرداد 1393

دِل انگیزترین ضرب آهنگ هستی

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید .... خدای بزرگ نمی دونم چطور باید شکرگزارت باشم !! از تو خدای مهربووون می خوام همینطور که تا امروز دست محبتت توی دستامون بوده یاری مون کنی تا بتونیم از امانتی که لایقمون دونستی به خوبی مراقبت کنیم .... خدای من ، لحظه لحظه به پشتیبانی و دَم مسیحاییت محتاجیم عزیز دل مامان و بابا ، بالاخره روز موعود ، روز سونوگرافی با تمام استرس ها و بی خوابی هایی که داشتم فرا رسید و من و بابایی تونستیم صدای قلب نازنین تو رو که 159 بار می تپید حس کنیم .... خدارو شاکریم که تو سالمی و هیچ مشکلی نداری ..... با شنیدن صدای قلب کوچولوت ، اشک شوق از چشمانم سرازیر شد و برای همه اونایی که دلشون نی نی می خواد دعا کردم ...
20 خرداد 1393