ناز ترمهناز ترمه، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

ترمه دختر ابریشمی

ویار

ای نَفَس زندگی ... سلام به روی ماهت .... روزهای خونه موندن همینطور که خیلی کسالت آوره ، از لحاظ روحی هم من و حساس تر کرده ! ضمن اینکه به هر بویی واکنش نشون میدم و هیچ غذایی رو  هم دوست ندارم ! امروز هر چی عدس توی خونه داشتیم و ریختم سطل آشغال ....حس بسیار بدی نسبت به عدس دارم ضمن اینکه قدرت بویایی م چندین برابر شده و بوی پیاز داغ همسایه سر خیابون هم من و عاصی می کنه !! خلاصه اینکه تمام اینها با همه بد بودنشون نشان از وجود تو داره و اینکه رشد تو متوقف نشده !!! بخاطر همین خدارو شاکرم  عزیز دلم امروز عصر مامانی ( مامان من) با خاله هدیه اومدن با کلی غذا و خوراکی  ولی من به هیچ کدومشون نتونستم لب بزنم .... امشب...
12 خرداد 1393

استراحت مطلق

لوبیای سحرآمیز مامان و بابا... سلام به روی ماهت ... امروز مامان استراحت مطلق شد و فعلاً نمی تونم سرکار برم و باید توی خونه مراقب تو باشم ....هر چند خونه موندن برام سخته ولی وجود تو همه غیرممکن ها رو برام ممکن می کنه ...منم سعی می کنم به بهترین شکل ممکن مراقبت باشم عزیز دلم ... خیلی دوستت دارم و انتظارتو می کشم ... راستی نی نی قشنگم امشب تولد آقا امام حسین (امام سوم شیعیان) هستش و من تو رو سپردم به خود ایشون . خاله فاطمه مهربون با عمو مسعود اومدن خونه مون و کلی غذاهای خوشمزه برامون آوردن و همچنین سوغاتی های کربلا رو بهمون دادن که برای شما یه دست بلوز و شلوار ببعی هستش که میدونم با عشق خریدن . واقعاً دستشون درد نکنه .....
11 خرداد 1393

اولین مراجعه به دکتر محمد حسین بدخش

نی نی گولوی مامان و بابا سلام به روی ماهت ..... نی نی قشنگم این روزها حال خوشی ندارم و تهوع صبحگاهی خیلی اذیتم می کنه حتی مسواک نمی تونم بزنم چون بالا میارم .... تقریباً از هر بویی هم بیزارم و البته با تمام وجود به شکرانه بودنت تحمل می کنم . امروز توی شرکت خیلی خسته شدم و وقتی برگشتم خونه کلی حالم بد بود و نگرانت شدم . به بابایی گفتم حتماً باید برم مطب دکتر و بابایی کلی سعی کرد از منشی دکتر حنطوش زاده وقت بگیره که موفق نشد !! به همین خاطر رفت خیابون خودمون (سنایی) دنبال یه دکتر زنان بگرده . آخه میدونی نی نی قشنگم توی خیابونمون چند تا ساختمان پزشکان و یک بیمارستان (بیمارستان تهران) هم هست ...بالاخره جستجوی بابا محمد نتیجه داد و م...
7 خرداد 1393

اولین سونوگرافی

نی نی قشنگم ..... امروز عصر همراه بابایی رفتیم مطب خانم دکتر حنطوش زاده و جواب آزمایش و نشون دادیم و ایشون برای اطمینان با توجه به سابقه ای که از من داشت من و فرستاد سونوگرافی . از اونجایی که همه سونوگرافی ها شلوغ بودن و وقت نداشتن و دل تو دل ما هم نبود ، می خواستیم هر طور شده خیالمون از بابت وجود تو راحت بشه . زنگ زدم به شروین جوون و خودش زنگ زد به سونوگرافی که می شناخت و برامون وقت گرفت و ما هم فوری خودمون و رسوندیم به اونجا .... مطب خیلی شلوغ بود ولی چون شروین سفارش کرده بود ما رو پذیرش کردند .... خلاصه بعد از 4 ساعت معطلی ، خانم دکتر فاطمه مهتاب قربانی که بی نهایت خوش اخلاق هم بودند به من گفتند : "به لطف خدا همه چی خوبه و نی ن...
3 خرداد 1393

وجود با برکت لوبیای سحرآمیز

حالا که آمده ای ... چترت را ببند ..... در ایوان این خانه چیزی جز مهربانی نمی بارد .... نَفَس زندگیم قلبم برات می تپه بابا محمد تقریباً به همه گفته که تو هستی و همه الان از بودنت خوشحالن و کلی ذوق دارن . هرچند که من دوست نداشتم به این زودی خبر به این مهمی و رو بدم ....ولی بابایی دور از چشم من خوشحالی شو به همه منتقل کرده حتی فرصت نداد تا خاله فاطمه از مسافرت بیاد و بعد خبر و بده ! خوب بهرحال بعد از این همه سال پدر شده و ذوق و شوق داره دیگه ! امروز از صبح آدمای خوب و مهربون تلفن زدن و تبریک گفتن و ابراز خوشحالی کردن و حسابی به ما دلگرمی دادن   تهران همراه با یک رعد و برق شدید - 30/02/93 ...
30 ارديبهشت 1393