خرید اولین لباس بارداری
نی نی گولوی نازنینم ....
روزها را سپری می کنم تا زودتر به تو برسم ....ویار همچنان امانم را بریده و متاسفانه از خیلی از علایقم متنفر شده ام ...امید دارم زودتر این دوران سخت بگذره
عزیز دلم شلوارهایم دیگه اندازه م نیستن و این نشونه خوبی از روند سلامت و رشد تو هستش و از این بابت خدا رو شاکرم ....بابایی این روزها دوست دارد برایم لباس بارداری بخرد ولی من با حال و روزی که دارم تمایلی به بیرون رفتن از خونه ندارم ...ولی برای اینکه دلش و باز نشکونم باهاش رفتم خیابون مفتح تا لباس بارداری بخرم ولی با دیدن اون همه لباس و رنگ ویارم عود کرد و حالم بد شد و گلاب به روت
نهایتاً برای اینکه ذوق بابایی رو کور نکرده باشم یک بلوز و شلوار خریدم که بابایی عاشقشونه ....
براش دعا می کنم که همیشه جیبش پر پول باشه و تنش سلامت ....
راستی عزیز دلم امشب ایران و آرزانتین با هم بازی دارن و دعای همه مردم ایران برد تیم ایران هستش . منم به برکت وجود تو براشون دعا کردم ....
یه خبر دیگه این که : بابایی و عمو شاهین قراره امشب فوتبال و باتفاق هم ببینند و ما میریم خونه شون .
عمو شاهین که یکی از دوستای خوب بابایی هستش مدام پیش بینی می کنه که نی نی تو دلی من دُخمله !!
توکل به خدای مهربون دارم و بدون که از نظر من و بابایی جنسیت تو مهم نیست . هر چی خدا خواسته باشه ما هم دوست داریم و فقط سلامت بودنت و باهوش بودنت برای من و بابایی کفایت می کنه ....
وجود نازنینت مهمه که الان در بطن منه و هر روز من و عاشق تر می کنه
دوستت داریم هوارتا ، لبخند زندگی من و محمد
31 خرداد 93 - آخرین شب بهار 93