سونوگرافی هفته 22
خورشید زندگی ام ، رنگین کمانم ...
سلام ...
امروز 22 هفته و 2 روز از با هم بودنمان می گذره و من هر روز بیشتر از قبل بهت وابسته میشم و احساس می کنم زمان هم به سرعت داره می گذره تا تو رو زودتر به آغوش بکشم ....لحظه دیدار تو برام مثل یه خوابه و آرزوشو دارم عزیزکم ....ولی الان که تو دلم هستی و بیشتر دوست دارم چون از هر نظر بهم نزدیک تریم و هیچ مانعی بین ما وجود نداره دخترکم ....
ولی بهرحال یک روز زمستونی ،تو هم باید فرشته زمینی بشی ای فرشته آسمونی من ....
امروز وقت سونوگرافی داشتم و بابایی هم که خیلی دلش برای دخملش تنگ شده بود باهامون اومد ....شیطونکم این لحظه های دیدار تو شیرین ترین لحظات زندگیمه و تصاویرش فراموش نشدنی ....تصویر یک نی نی ناز و معصوم که مثل گنجشک دهنش و باز و بسته می کرد و مدام دست و پاش و تکون میداد ....
خانم دکتر ملکی صدای قلب کوچولوتو برامون پخش کرد که باز از ته قلبم خدا رو شکر کردم ....
دختر قشنگم هر هفته داری رشد می کنی و قشنگتر میشی و الانم 450 گرمی با 27 سانت قد !!! ببین چه نخودی هستی !!!
راستی با بابایی پس از کلی گشت و گذار ، تخت و کمدت و پسندیدیم و ایشالا بزودی با مامانی (مامان خودم) میریم سفارش بدیم ...امیدوارم دوسش داشته باشی نازنینم .
دخترکم دیشب تا صبح بخاطر تکان های شدید شما نخوابیدم ولی اصلاً کسل و ناراحت نشدم چون بودنت و دوست دارم و دلم می خواد همیشه با ضربه هایی که میزنی حس ِ بودنت و لمس کنم ...
عزیز دلم ماه شهریورم داره تموم میشه و پاییز زیبا و هزار رنگ داره شروع میشه و این موضوع من و با انرژی تر می کنه ...آخه میدونی من و بابایی هر دو عاشق پاییز و زیبایی هاش هستیم ...
راستی تولد من و بابایی هر دو توی پاییزه
مامان 11 مهر
بابا 18 آذر
دوستت داریم یه عالمه ، پرنسس پر جنب و جوش ما
28 شهریور 93