اولین حرکت های نی نی تو دلی
جوجه طلایی من .....
سلام ...
دلم می خواد هر روز برایت بنویسم ولی خستگی فرصت نمی دهد نازنین دخترم ....
وارد ششمین ماهِ با تو بودن شدم و خداروشکر می کنم که همواره با مَنی ....با من نَفش می کشی و معجزه پروردگار همراه من است ....
عزیز دلم ، تکان های تو رو حس می کنم و از این بابت حس جالب انگیزی دارم ، یه حس خوب و غریب که باهاش آشنا نیستم ولی بهرحال این حس و دوست دارم چون احساس می کنم خداوند بیش از هر زمان دیگری به من نزدیک است و دستان اوست که بطن مرا نوازش می کند.....
دختر قشنگم در تمام این مدت کلی وسایل خوشگل برات خریدیم و بابایی کلی باهاشون ذوق می کنه و میشینه نگاهشون می کنه و خلاصه باهاش داستانها دارم ...
خاله فاطمه و مامانی هم از هر فرصتی برای خریدهای تو استفاده می کنند و خلاصه همه با عشق برات خرید می کنند تا ورودت به این دنیا رو جشن بگیریم ....
بابا محمد یک فرش خوشگل و یک لوستر ناز هم برات سفارش داده که حتماً عکسهاش و برات میزارم .
راستی نجمه جون و عموهادی هم همراه با عاطفه جون و عمو مهدی از شهرکرد اومدن خونه مون و یه شب دور هم بودیم و یه شبم با هم رفتیم پارک آب و آتش که خیلی خوش گذشت ...نی نی عاطفه جونم یه دخمله و دقیقاً روز زایمانمون هم یکی هستش و چون ما دوتا باردار بودیم خیلی نی نی به لالا مون گذاشتن ....بنابراین همبازی های خوبی برای هم خواهید شد .
خاله نجمه هم که من خیلی دوسش دارم یک خانم دکتر ماهر (متخصص زنان و زایمان) هستند و توی تمام مدت بارداریم کلی به من کمک کردن و امیدوارم خودشم به زودی صاحب نی نی بشه که جمعمون کامل بشه ....
دخترم ، زندگی ام ، دوستت داریم تا ابد
25 شهریور 93